English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (944 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the needful U انچه باید کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
Other Matches
whatever U هر انچه
that which U انچه
whatever U انچه
i lent him what money i had U انچه پول ...
so far as U تا ان اندازه که انچه
as for as i know U انچه من میدانم
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
what U هرچه انچه
as far as i can see U انچه من می فهمم
for a iknow U انچه من می دانم
for aught i know U انچه من میدانم
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
more than needs U بیش از انچه بایسته
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
halfpennyworth U انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
in due f. U باید
maun U باید
ought U باید
to have to U باید
should U باید
shall U باید
outh U باید
the f. of a table U باید
must U باید
there is a rule that... U که باید.....
as it deserves U چنانکه باید
i ought to go U باید بروم
it is to be noted that U باید دانست که
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i ougth to go U باید رفت
how shall we proceed U چه باید کرد
you must know U باید بدانید
i must go U باید بروم
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید بروم
ought U باید وشاید
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
meetly U چنانکه باید و شاید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
chicane U مانعی که باید دور زد
enow U بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
shall i go? U ایا باید بروم
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
comme il faut U چنانکه باید وشاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
prettily U بخوبی چنانکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
you might have come U باید امده باشید
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
load U کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
loads U کاری که باید انجام شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com